بخشنده تر از خدا!![]() می گفت : نخستین باری که به حج مشرف شدم و اولین باری که چشمانم به خانه خدا افتاد سجده کردم. آنگاه خطاب به خداوند عرض کردم : خدایا ! من در همین لحظه ، از تمامی کسانی که من حقی به گردنشان دارم گذشتم ؛ چه مالی و چه معنوی ، چه کم و چه زیاد ، چه مطلع باشم و چه بی خبر ، من الان از هیچ کس ناراضی نیستم و همه را به طور کامل بخشیدم . و ادامه داد : آنگاه سرم را رو به خانه خدا بالا آوردم و گفتم : خدایا ! من در این لحظه ، از تو بخشنده ترم ! اگر تو مرا نبخشی ! |
روزها و شبها از پی هم می گذشتند و مرد جوان همچنان آواره کوه و بیابان بود. پس از چند روز آوارگی اینک به صحرای سینا رسیده بود و خدا می دانست در آن سوی صحرا چه سرنوشتی در انتظار او بود. اندک اندک دورنمای شهری در افق پدیدار شد: مدین؛ جایی که اعراب کنعانی در آنجا سکنی گزیده بودند. در حومه شهر چاه آبی خوش گوار یافت که شبانان دسته دسته گله های خود را بدانجا می آوردند وآب می نوشانیدند. اندکی آنسوی تر درست پشت سر آنها دو بانوی باوقار را دید که تلاش می کردند دام خود را از آب بازدارند. جلوتر رفت و پرسید: |
پشت درب اطاق عمل نگرانی موج میزد. بالاخره دکتر وارد شد، با نگاهی خسته، ناراحت و جدی ...
پزشک جراح در حالی که قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت :"متاسفم که باید حامل خبر بدی براتون باشم، تنها امیدی که در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه."
"این عمل، کاملا در مرحله أزمایش، ریسکی و خطرناکه ولی در عین حال راه دیگه ای هم وجود نداره، بیمه کل هزینه عمل را پرداخت میکنه ولی هزینه مغز رو خودتون باید پرداخت کنین."
اعضاء خانواده در سکوت مطلق به گفته های دکتر گوش می کردند، بعد از مدتی بالاخره یکیشون پرسید :"خب، قیمت یه مغز چنده؟"
دکتر بلافاصله جواب داد :"5000$ برای مغز یک زن و 200$ برای مغز یک مرد."
موقعیت ناجوری بود، خانمهای داخل اتاق سعی می کردند نخندند و نگاهشون با آقایان داخل اتاق تلاقی نکنه، بعضی ها هم با خودشون پوزخند می زدند !
بالاخره یکی طاقت نیاورد و سوالی که پرسیدنش آرزوی همه بود از دهنش پرید که : "چرا مغز خانمها گرونتره؟"
دکتر با معصومیت بچه گانه ای برای حضار داخل اتاق توضیح داد که : "این قیمت استاندارد مغزه!"
ولی مغز آقایان چون استفاده میشه، خب دست دومه و طبیعتا ارزونتر!"
نظر بدهید
کتابی نوشته شده از اعمال![]() "سجین و علیین " یک حقیقت عجیب در قرآن مجید می باشند. ما در ابتدا آیات آن دو را نقل و سپس بررسی می کنیم :
|
پیرمرده ، پا برهنه ، بی چیز و با دست های پینه بسته ، پای پیاده از نیشابور راه افتاد اومد سمت مشهد هدفش هم دیدن امام رضا (ع) بود ، وقتی رسید مشهد اول با خودش گفت برم حموم ، تمیز بشم ، مرتب بشم ، صبح زود برم خدمت آقا . داخل حموم در آن نیمه شب غیر پیرمرده فقط یه نفر دیگر بود . یه مدت که گذشت آن طرف به پیرمرده گفت:
- می ذاری کمکت کنم ؟ کیسه بکشم پشتت رو ؟
- گفت : راضی به زحمت نیستم .
- نه خیر زحمتی نیست ...
یواش یواش مردم وارد حمودم می شدند، هر کسی می آمد تو اول یه نگاه چپ به پیرمرده می کرد و یه چشم غره می رفت ، بعد هم کیسه کش یه سلام با احترام و رد می شد . پیرمرده تعجب کرد خوب گوش داد ببینه چی می گن به این کسی که داره کیسه اش را می کشه. دید می گن : السلام علیک یا بن رسول الله ! خودش بود امام رضا (ع) بود . به پاش افتاد . آقا جسارت شد . آقا ببخشید و گریه کرد .
- آقا فرمودند : به حقی که به گردن شما دارم تا کیسه کشیدنم تموم نشه نمی ذارم پاشی ! از وقتی که تو از نیشابور راه افتادی ما منتظر تو بودیم و اصلا امشب به همین نیت اومدم حمام !
خب که چی ؟ این داستان عریض و طویل رو ریختی رو صفحه که چی بگی ؟ می خوای خودت رو لوس کنی ؟ می خوای بری مشهد می خوای نظر آقا رو جلب کنی؟ نه به خدا فقط می خواستم بگم
اگه زیر سایه ولایتشی قدرش رو بدون . خیلی مهربونه .
ارزش وقت در قرآن
وقت نفیس ترین و گرانبهاترین چیزی است که انسان دارد زیرا وقت ظرف هر عملی و هر تلاشی و هر چیزی است که انسان به دست می آورد بنابراین ، وقت در واقع چه برای افراد و چه برای جامعه سرمایه ی حقیقی است .
![]() مهمترین چیز در زندگی انسان که از ارزش والایی برخوردار است، وقت میباشد؛ که در واقع شیرازه حیات ما را تشکیل میدهد. ارزش وقت از آن جا دانسته میشود که خداوند در قرآن کریم سورهیی را به نام العصر «وقت یا زمان» فرو فرستاده و در جاهای دیگری از قرآن، به برهههایی از زمان اشاراتی داشته است و در جای جای قرآن برای بیان اهمیت آن ، به آن قسم یاد کرده است . و در احادیث نیز داریم که رسولالله(صلی الله علیه وآله) فرمودند:
|
نشانهی آدم بیغیرتآنچه میخوانید برگزیدهای از کتاب «یک عمر مسلمانی» به قلم سید محمد سادات اخوی است که برداشت و تدوینی نو از کتاب «مِعراجُ السَّعاده»، نوشته مرحوم «احمد نراقی » - دوره قاجار - میباشد. بیم و امید(خوف و رَجا)بعضی از آدمها آنقدر از خدا میترسند که همه عبادت و ذکرشان به خاطر شدت ترسشان از خداست... بعضی از آدمها هم آنقدر به خدا امیدوارند که هیچ عبادتی را لازم نمیدانند و از هیچ گناهی پرهیز نمیکنند... هر دو گروه، اشتباه میکنند. ==== گفتهاند:
|