اینکه ادعا کنیم، پیامبران در تمام برنامه خود موفق بودند و به همه مقاصد و اهداف خود دست یافته اند ادعای گزافی است. به ویژه که آنان را اندیشه ای عالی و همتی بلند بود و می خواستند مردم راه حق را بیابند و به کمال مقدّر خود برسند.
مهمترین آیه ای که ما را به صلوات بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رهنمون می سازد همان آیه مشهور سوره احزاب است که می فرماید:
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً (56)
در این آیه به کسانی که ایمان آورده اند دو دستور داده شده که یکی « صَلُّوا » است و دیگری « سَلِّمُوا»در این نوشته برآنیم تا معنای این دو واژه را با تکیه بر معتبرترین فرهنگ های لغت و تفاسیر مطرح بیان کنیم تا وقتی این آیه شریفه را می خوانیم و یا می شنویم بدانیم که خداوند متعال از ما چه خواسته است و تکلیف ما چیست.
معنای «صَلُّوا»
«صَلُّوا» از ریشه (صلو) است که وقتی چهره صلاة به خود می گیرد معنای آن دعا و استغفار می شود.(1) صلاة در اصطلاح شرع به همان عمل عبادی خاص اطلاق می شود که ما به آن نماز می گوییم.(2)
صلوات هم که جمع صلاة است بسته به فاعلش؛ معنای متفاوتی می گیرد. اگر صلوات از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد و در حق مسلمانان صورت گرفته باشد معنایش دعای آن حضرت برای آنها و یادکردنشان خواهد بود. صلوات خدا بر انبیاء و مخلوقان صالحش به معنای ثنا و یادی نیک از آنهاست. برخی هم گفته اند به معنای بخش و غفران آنها از سوی خداوند متعال است. صلاة مردم نسبت به کسی که از دنیا رفته است به معنای دعا آنها برای اوست و صلاة ملائکه یعنی طلب بخشش از سوی آنهاست.(3) راغب در مفردات می نویسد: صلوات اگر از جانب ملائکه و یا مردم باشد به معنای دعا و استغفار خواهد بود.(4)
با توجه به معانی گفته شده برای صلوات (جمع صلاة) به نظر می رسد صلوات در آیه مورد بحث که مورد امر واقع شده است به معنای دعا برای علو درجات رسول خدا صلی الله علیه و آله و طلب رحمت بیشتر برای آن حضرت باشد.(5)
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه می نویسد: کلمه «صلاة» در اصل به معناى انعطاف بوده و صلاة خدا بر پیغمبر به معناى انعطاف او به وى است، به وسیله رحمتش؛ البته انعطافى مطلق، چون در آیه شریفه صلاة را مقید به قیدى نکرده است و همچنین صلاة ملائکه بر آن جناب، انعطاف ایشان است بر وى، به اینکه او را تزکیه نموده و برایش استغفار کنند و صلاة مؤمنین بر او انعطاف ایشان است به وسیله درخواست رحمت براى او.
ایشان در ادامه می نویسند: از طریق شیعه و سنى هم روایت بسیار زیاد رسیده به اینکه روش صلوات فرستادن مؤمنین بر آن جناب، اینگونه است که از خدا بخواهند بر او و آل او صلوات بفرستد.(6)
چندی است، در وادی حیرانی و صحرای سرگردانی گرفتار دنیای دونم و سرای چگونه و چون.هر چه به پیش و پس می نگرم،می بینم که همه عمر خود بر باد دادم و بر تن خود بیداد کردم و شیطان لعین را شاد ، دلم در آتش هوا مانده و سینه ام در آب ریا.هرچه کشتم،بر باد رفت و چشم امیدم به خواب.چگونه سر برآرم بر آستانت ای وهاب!؟
«فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ »؛ پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.(سوره بقره،آیه 152)
الهی،«ای کریمی که بخشنده عطایی! و ای حکیمی که پوشنده خطایی!»1 گفتی تو را یاد کنم و جان خویش از هر چه تعلق آزاد. الهی! حجاب عصیان از پیش دیدگانم بردار و بند نسیان از زبانم بگشا، تا بیانم مأنوس با «أفضل الذّکر لا اله الا الله» و نهانم مشغول «افضل الدعاء الحمد لله»2 گردد. راستی حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است!
«وَاشْکُرُواْ لِی وَلاَ تَکْفُرُونِ » ؛ و شکر نعمت به جای آرید و کفران نعمت نکنید).(سوره بقره،آه 152)
خدایا،هیچ چیز جز شکر تو نمی دانم و آنی از ذکر تو باز نمی مانم.«ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی!و ای قادری که خدایی را سزایی !دلی ده که در شکر تو جان بازم و جانی ده که کار آن جهان سازم».3
هرچند که:
«از دست و زبان که براید کز عهده شکرت بدر اید»4
پروردگارا،به هر سو که می نگرم،خان نعمتت همه جا گسترده و دایه محبتت همه را پرورده، مرا که تو را می خوانم و جز تو کسی را نمی شناسم،بپذیر و بر عیب هایم خرده مگیر! در هر نفسی که می اید و می رود،هزاران بار تو را شاکرم و محبان درگاهت را چاکر.حجاب ها را از راه بردار و مرا به من مگذار!
با توجه به بعضی از روایات امام زمان(علیه السلام) مانند انسان های دیگر زندگی طبیعی داشته و در میان مردم رفت و آمد دارد و ممکن است مانند پیامبران الهی و دیگر امامان معصوم به بیماری یا مشکلات دیگر دچار شوند. بنابراین دعا و صدقه و صلوات برای سلامتی حضرت مهدی(علیه السلام) بی تاثیر نیست و محفوظ ماندن ایشان توسط خداوند که در آیات آمده عموما به معنای حفظ جان ایشان است.
امام زمان(علیه السلام) مانند ما بدنی طبیعی و معمولی دارند و ممکن است در اثر سرما و گرما و دیگر عوامل دچار بیماری شوند و ما برای جلوگیری از آنها دعا می کنیم و صدقه می دهیم و پیشوایان معصوم ما در دعاها و مناجات خود برای حفظ و سلامتی امام عصر(علیه السلام) دعا کرده و به ما یاد داده اند که چگونه برای او دعا کنیم. به عنوان نمونه امام رضا(علیه السلام) پیوسته به دعا کردن برای امام زمان(عج) با این دعا امر می کرد: «اللهم ادفع عن ولیک...و اعذه من شرجمیع ما خلقت و عن یمینه و عن شماله و من فوقه و من تحته بحفظک الذی لا یضیع من حفظته به »؛ خداوندا هر گونه بلا را از ساحت ولی خود دور گردان. و او را در پناه خود از شر تمام آنچه آفریده و ایجاد و انشا و صورت گری فرموده ای، محفوظ بدار و او را از پیش رو و پشت سر و راست و چپ و بلایای آسمانی و زمینی محفوظ بدار : حفظ کردنی که هر کس را آن طور محفوظ گردانی از بین نرود...(مصباح المتهجد، ص409)
بسیار گفته می شود که اعمال انسان حقیقی است که غیر از نفس و وجود انسان است و دارای شخصیت وجودی مستقل است، به طوری که در هنگام مرگ و در قبر و عالم برزخ ظاهر می شود و انسان آن را می بیند و از طرفی باید خود را معرفی کند تا صاحبش آن را بشناسد. ضمن تأیید صحت این مطلب، برای فهم و درک دقیق و صحیح این موضوع باید گفت: با مرگ، حجاب ها از مقابل دیدگان انسان کنار می رود: "فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید" (ق /22) ما پرده را برداشتیم و دیده ات امروز تیز است، باطن هر چیز آشکار می شود، از جمله باطن خود انسان و اعمال وی، علت این که ما آن ها را نمی شناسیم، این است که ما با باطن عمل خویش آشنا نیستیم و تنها ظواهر آن را دیده ایم.
به تعبیر علامه تهرانی انسان که وارد برزخ نمی شود، با "موجودیت" و"فعلیت" خود وارد می شود. در این دنیا، خودیت و ملکات او پنهان و تنها ظاهر کردارش پیداست. در عالم برزخ این امور پنهان، یک درجه ظهور می کند، اعمالش به صورت ملکوتیشان ظاهر می شود و ملکاتش که روی شخصیت او اثر گذاشته است. در آن جا ظهور می کند. (1)
پاسخ این سؤال از جهتی مثبت و از جهتی منفی است اما نکته مورد بحث این است که «آخرت، ظهورِ باطن دنیاست». پس از یک منظر، آخرت هیچ تفاوتی با دنیا ندارد، زیرا باطن و حقیقتِ آن چیزی است که تاکنون پشت پرده بوده است، اما همین آشکار شدن باطن باعث میشود که با تفاوتهای بسیار عظیمی احساس کنیم. در واقع، تفاوتی که رخ میدهد، بیشتر در ماست تا در خارج، یعنی واقعیت همان است که هست، فقط پرده از مقابل چشم ما برداشته میشود و ما باطن این واقعیت را میبینیم: «لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک عظاتک فبصرک الیوم حدید.» (ق/22)
در حقیقت، تو از این امر در غفلت بودی، پس پردهات را از تو برداشتم و امروز چشمان تو تیز است.
لذا در همان آیاتی که از تحول عظیم خبر میدهد، این تحول را به بروز و ظهورِ باطن اشیا تفسیر میکند:«یوم تبدل الارض غیرالارض و السموات و برزوالله الواحد القهار» (ابراهیم / 48) روزی که زمین به غیر زمین تبدیل میشود و همین طور آسمان و برای خدای واحد قهار آشکار میشوند.
حیات جاویدان داشتن چه فایده ای دارد و تنعم ابدی چه ارزشی دارد؟
باید توجه کرد که "ارزش داشتن" بر دو قسم است: گاهی بالذات و گاهی بالغیر، یعنی گاهی یک چیزی به خودی خود و فی نفسه ارزش و فایده دارد، صرف نظر از هر چیز دیگری، و گاهی ارزش کو فایده ی یک چیز در گرو و به خاطر چیز دیگری است، یعنی این امر اول چون راه و وسیله ی رسیدن به آن امر دوم می باشد، ارزش پیدا کرده است. باید گفت که بیش تر امور، چه مادی و چه معنوی، ارزش و فایده شان بالغیر است و در چنین اموری، این سؤال، سؤال معقولی است که "این امر چه فایده و ارزشی دارد؟" مثلا می توان پرسید: غذا خوردن چه فایده ای دارد؟ راست گفتن چه ارزشی دارد؟ و یا ... معنی این گونه سوالات این است که ما با انجام دادن این کارها، به چه هدف برتری می خواهیم برسیم. اما نکته ی مهم آن است که همه ی ارزش ها، از این نسخ نیستند و ارزش های ذاتی نیز وجود دارند، یعنی این که خودشان فی نفسه مطلوب انسان هستند، نه این که انسان آن ها را به خاطر هدف دیگری طلب کند. اساساً اگر همه ی ارزش ها بالغیر بود، آن گاه هیچ چیزی ارزش نداشت، زیرا مشکل تسلسل پیش می آمد، و این سلسله در هیچ جا متوقف نمی شد آن گاه ارزش و فایده هیچ امری تثبیت نخواهد شد و هیچ امری ارزشی نخواهد داشت، زیرا معلوم نیست که ما این کارها را در نهایت برای چه هدفی انجام می دهیم.
با این مقدمه، معلوم می شود که یک سلسله از امور ارزش بالذات دارند، یعنی به خودی خود موضوعیت دارند و هدف نهایی ما هستند، نه این که وسیله ای برای رسیدن به هدفی دیگر باشند. مثلا "رسیدن به کمال مطلق" یکی از این ارزش های ذاتی است، یعنی ما هر چیزی را که طلب می کنیم برای این است که فکر می کنیم منفعتی برای ما دارد و وضع ما را بهتر می کند. اما این که "وضع ما باید بهتر بشود" و یک ارزش ذاتی است و هدف جداگانه ای ندارد.