خداوند میفرماید، یکی از علل قفل شدن کارها و پیدایش مشکلات در زندگی انسان موضوع خدا فراموشی و دوری از قرآن است و نتیجه کار تو آن است که به همان گونه که فراموش کردی یعنی همان طور که فرمان ما را متروک گذاشتی و به حلال و حرام قرآن و سنت اعتنا نکردی، امروز هم خودت به کنار نهاده میشوی و در عذاب بلاتکلیفی و پاسخ نیافتن به خواستها و مشکلاتت بی یاور میمانی.
خدا فراموشی و بن بست های زندگی
برخی از صاحبان مال و قدرت آنچنان در غم و غصه های خود پیچیدهاند که گویی اذن شادی ندارند
هر کس از من روی برگرداند بی تردید زندگی سختی خواهد داشت و روز رستاخیز نابینا محشورش میکنیم. این کلام نور است که در آیه 124 سوره طه بر آن صراحت دارد.
هر کس از خدا برید زندگی افسرده و پراضطرابی خواهد داشت و روز قیامت نابینا محشور میشود. این نتیجه دنیاطلبی و دنیازدگی افراطی است که خدا فراموشی را در پی دارد.
انسانی که در مسیر رسیدن به کمال قدم برمیدارد، باید بکوشد تا نواقص و نقطه ضعفهای خود را برطرف نموده و روز به روز به تکامل نزدیکتر شود و یکی از نواقص وی، تغییر حالات او به هنگام سختی و آسایش است .
زندگی دنیا مملو از اتفاقات تلخ و شیرین، خوشی و ناخوشی، نعمت و نقمت و رنج و لذت است که همهی ما کم و بیش با آنها روبرو بودهایم. این حوادث گوناگون در طول زندگی برای همه پیش میآیند و حال انسان را دگرگون میکنند. اصولاً بشر هنگام مواجهه با خوشیها، لذات و اتفاقات خوشایند، بسیار شاد و فرحناک شده و حتی گاه از خود بیخود گشته، دنیا را بر وفق مراد میبیند و گمان میکند این رویدادها همیشگی بوده و نتیجهی تلاشها و خوبیهای خودش میباشد و به قول معروف، استحقاق این نعمتها را داشته است.
اما از سوی دیگر، به هنگام پیشامدهای سخت و ناگوار، مأیوس و ناامید گشته و گاه خود را باخته و از پا درمیآید و میپندارد به آخر دنیا رسیده است. در این هنگام است که با تمام وجود رو به درگاه خدا آورده، به ناله و تضرع، نذر و نیاز، ذکر و توسل پرداخته و برای رفع مشکلش دعا میکند. و با برطرف شدن آن مصیبت دوباره به حال سابق خود بازمیگردد.
به نظر شما این تغییر حالات، در هنگام تغییر شرایط زندگی، صحیح و منطقی است و با انتظاری که خداوند کریم از بندگانش دارد، مطابقت دارد یا برعکس، انسانی که به رضای خداوند میاندیشد و هدفش به کمال رسیدن است، باید به شیوهای دیگر عمل کند؟
به عبارت دیگر، اصولاً علت این تغییر شرایط در زندگی و پیش آمدن متوالی خوشی و ناخوشی چیست و عملکرد انسان در مواجهه با آن چگونه باید باشد؟
علت مخالفت خواص و نخبگان با حضرت على(علیه السلام) حب دنیا بود. آنان هنگامى که متوجه شدند على(علیه السلام) دین خود را فداى هوسهاى دیگران نمىکند، با او به مخالفت برخاستند. آرى، آن حضرت حتى به فکر لذت و مقام براى خودش نبود، چه رسد به این که دین خود را براى لذت دیگران فدا کند.
این گونه بود که این تدبیر نیز که نهایت لطف و رحمت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به امت بود، مفید واقع نشد. سرانجام روح از بدن مبارک پیغمبر(صلى الله علیه وآله) پرواز کرد، در حالى که سر مبارک آن حضرت در آغوش امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرار داشت.
بعد از رحلت ایشان نیز بلافاصله داستان سقیفه پیش آمد. انصار و مهاجران در سقیفه جمع شدند و درباره جانشینى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) به گفتگو پرداختند. یکى از بزرگان طایفه خزرج ـ که حدود نیمى از مسلمانان مدینه را تشکیل مىدادند ـ به نام «سعد بن عباده» به سقیفه آمد و در حالى که بیمار بود و نمىتوانست با صداى بلند صحبت کند، گفت: کسى حرفهاى مرا با صداى بلند براى دیگران بازگو کند. سپس خطبهاى انشا کرد و ابتدا به تعریف از مهاجران و ذکر سابقه آنها در اسلام و لزوم احترام نسبت به ایشان پرداخت. سپس گفت: با این وجود، مدینه شهر ما انصار است و پیغمبر(صلى الله علیه وآله) در میان ما عزت یافت، اسلام در شهر ما رواج پیدا کرد و ما بودیم که به مهاجران کمک کردیم و زندگى آنها را سامان دادیم. بنابراین امامت و رهبرى جامعه حق انصار است.
حضرت امام علی النقی علیه السلام در نیمه دوم ماه ذی الحجه، سال 212 ق در اطراف مدینه و در منطقه «صریا» چشم به جهان گشود. پدر گرامی اش حضرت جواد علیه السلام و مادر ارجمندش سمانه مغربیه از بانوان با فضیلت تاریخ میباشد. مشهورترین القاب آن گرامی نجیب، مرتضی، هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیب، متوکل و عسکری است و در برخی منابع «ابوالحسن الثالث» و «فقیه عسکری» نیز گفتهاند.
آن بزرگوار در سال 220 و در هشت سالگی به مقام خطیر امامت نائل گردید و به مدت 33 سال رهبری اهل ایمان را عهده دار بود. امام هادی علیه السلام دوران امامت خویش را با خلفاء ستمگر عباسی همچون معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز سپری کرد.
به مناسبت ولادت آن رهبر والای شیعیان جهان به فرازهایی از گفتارهای هدایتگرش گوش جان میسپاریم.
عظمت باری تعالی
یکی از دوستان امام هادی علیه السلام میگوید: به حضرت گفتم: ای آقای من! به من دعایی بیاموز که از آن نتیجه بگیرم.
امام هادی علیه السلام فرمود: «من در بسیاری از اوقات، خدا را با این دعا میخوانم و از خدا خواسته ام هر کسی این دعا را در کنار قبرم بخواند، خداوند او را ناامید نکند و آن این است: «ای یاور من در هنگام یاری ها، ای امید و محل اعتماد من، ای پناهگاه و تکیه گاه استوار، ای یکتا، ای بی همتا! از درگاهت مسئلت دارم به حق آن مخلوقاتی که هیچ کس را در مقام، مانند آنها نیافریدی، بر جماعت آنها رحمت فرست و حاجتها و نیازهای مرا برآور».
امام زمان (علیه السلام) در توقیع شریفی می فرماید: «هرگاه خواستید به وسیله ی ما به خداوند بلند مرتبه توجه کنید و به سوی ما روی آورید، همانگونه که خداوند متعال فرموده است بگوئید: ... سلامٌ علی آل یاسین.... .» (1)
یکی از بازرگانان اصفهانی که مورد اعتماد گروهی از دانشمندان بود، در عالم رؤیا به محضر امام زمان (علیه السلام) مشرف می شود و از ایشان می پرسد: «فرج شما کی خواهد رسید؟» می فرمایند: «نزدیک است، به شیعیان ما بگوئید دعای ندبه را روزهای جمعه بخوانند.» (2)
امام هادی علیه السلام تا آخرین لحظات عمر گران بهای خویش، دست از تربیت شیعیان و دوستدارانشان برنداشت. در تاریخ آمده که یکی از دوستان ایشان، به نام أبودُعامه برای عیادت به محضرش رسید.
امام هادی علیه السلام به هنگام بازگشت به او فرمود: «حق تو بر من واجب شد. میخواهی حدیثی برای تو نقل کنم تا شاد شوی؟»
ابودعامه عرض کرد: آری بسیار دوست دارم و به آن نیازمندم.
امام هادی علیه السلام فرمود: بنویس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ایمان آن است که دلها آن را با کمال احترام بپذیرند و رفتارها آن را تصدیق کنند؛ ولی اسلام آن است که زبان به آن حرکت میکند و ازدواج با آن حلال میشود».